عباس بابویهى – ایران
از شمار دو چشم یک تن کم وز شمار خرد هزاران بیش
نجف دریابندرى، نویسنده و مترجم و یکی از مشهورترین و معتبرترین مترجمان ادبیات جهان (به زبان فارسی)، در پانزده اردیبهشت ١٣٩٩ در سن ٩١ سالگى درگذشت. وی متولد اول شهریور ١٣٠٨ در آبادان بود. همسران فقید او ژانت لازاریان و فهیمه راستکار، هنرپیشه، مدیر دوبلاژ و گویندهٔ شهیر فیلم (١٣٩١-١٣١٢) بودند. از نجف دریابندری و فهیمه راستکار فرزندی به نام سهراب باقی مانده است.
نجف دریابندرى کار ترجمه را از از سال ۱۳۲۸ (۱۹ سالگی) با کتاب «وداع با اسلحه» اثر ارنست همینگوی آغاز کرد که مدت چهار سال بهطول انجامید. وی که در آن دوران فعال سیاسی حزبی نیز بود، دستگیر شد و پس از نجات از اعدام و بههنگام حبس دست به ترجمهٔ کتاب «تاریخ فلسفهٔ غرب» اثر مطرح برتراند راسل، زد. پس از پایان دورهٔ زندان، متن نیمهکارهٔ ترجمهٔ وی از آن کتاب، بههنگام آزادیاش، توسط مأموران ضبط گردید و نجف دریابندری بهناچار مجدداً به ترجمهٔ کتاب اصلی پرداخت که در سال ۱۳۴۰ متن کامل فارسی آن آماده شد و بهچاپ رسید. قبل از چاپ کتاب مذکور، کتاب «وداع با اسلحه»، به سال ۱۳۳۲ توسط وی انجام و توسط نشر سخن بهچاپ رسیده بود. لذا در اذهان عمومی نامش مطرح شده بود و گروههای نویسنده و خواننده او را شناخته بودند.
نجف دریابندری از سال ۱۳۳۷ و پس از آزادی از زندان در مؤسسهٔ کتاب فرانکلین بهعنوان سردبیر نشر مشغول به کار شد. او در آن مؤسسه به ترجمهٔ آثار ادبی مطرحی، از جمله کتاب «پیرمرد و دریا» اثر ارنست همینگوی و «ماجراهای هاکلبری فین» اثر مارک تواین، اقدام کرد. همکاری وی با مؤسسهٔ کتاب فرانکلین ۱۷ سال بهطول انجامید. وی از سال ۱۳۵۴، بهموجب قراردادی با تلویزیون ملی ایران همکاری خود را بهعنوان «مترجم و سرپرست گروه مترجمان فیلم» آغاز کرد که تا سال ۱۳۵۷ ادامه یافت. یکی از مهمترین کارهای ترجمهای وی در آن دوران، برگرداندن متون فاخر هفت فیلم سینمایی از آثار فیلمساز برجستهٔ سوئدی و جهان، اینگمار برگمان، بود که نگارنده نیز در انجام دوبلهٔ آنها به فارسی با مدیریت مرحوم علی کسمایی حضور داشتم.
نجف دریابندرى که در سالهای ماقبل، کتاب «تاریخ فلسفهٔ غرب» را از برتراند راسل ترجمه کرده بود، دو کتاب «عرفان و منطق» و «قدرت» را نیز از این نویسنده بهترتیب در سالهای ١٣۴٩ و ۱۳۶۱ ترجمه کرد. کتاب «قدرت» که در حوزهٔ اندیشههای سیاسی است، در دههٔ ۶۰ در حالی به ترجمهٔ دریابندری منتشر شد که وی قدم در راه ترجمهٔ تعداد بیشتری از گونهٔ کتابهای سیاسی زده بود. در دههٔ مذکور، او کتابهای «متفکران روس» نوشتهٔ آیزایا برلین و «افسانهٔ دولت» نوشتهٔ ارنست کاسیرر را نیز ترجمه و منتشر کرد. در اوان این دوره، همچنان اندیشههای چپگرایانه بر انتخابهای نجف دریابندری برای ترجمهٔ کتب، حاکم بود. لکن وی در اواسط دههٔ ۶۰، کمکم از حزب توده و عناصر چپ سیاسی فاصله گرفت و در انتقاد از آن حزب گفت: «در حزب توده فیلسوف وجود ندارد!» بیان این موضوع، نشانهٔ گرایشهای جدید نجف دریابندری به ترجمهٔ کتب فلسفی و مطالعات عمیق آتی وی در این باب بود.
دریابندرى در کتاب «افسانهٔ اسطوره» در قالب یک تکنگارى به بازاندیشى مفهوم اسطوره و افسانه پرداخت و بازگشتى به اندیشههاى کاسیرر داشت. او تا قبل از سال ١٣٧١، کتابهای «فلسفهٔ روشناندیشى» اثر ارنست کاسیرر و «تاریخ روسیهٔ شوروى، انقلاب بلشویکی» نوشتهٔ ادوارد هالت کار را نیز به فارسى ترجمه کرد.
نجف دریابندری در اثنای کارهای ترجمهای خود، با علاقهٔ وافر به هنرهای نمایشی و تجسمی به ترجمهٔ آثاری از این دست نیز اقدام کرد، از جمله نمایشنامهٔ «در انتظار گودو» و «آخر بازى»، از آثار ساموئل بکت و «خانهٔ برناردا آلبا» اثر فدریکو گارسیا لورکا را تا سال ۱۳۵۸ ترجمه کرد. او قبل از ترجمهٔ آین آثار، در سال ۱۳۴۱ به ترجمهٔ کتاب مرجع و مهم «تاریخ سینما» اثر آرتور نایت اقدام کرده بود. در همین ارتباط، شایان ذکر است که جدل مطبوعاتی نجف دریابندری بهعنوان موافق با فیلم «قیصر» ساختهٔ مسعود کیمیایی، در مقابل هوشنگ کاووسی بهعنوان مخالف، کاووسی به ترجمهٔ کتاب «تاریخ سینما» نیز تاخت و انتقاد کرد که نجف دریابندری به آن پاسخ داد.
نجف دریابندری آثاری تألیفى نیز دارد که مورد اعتنای مخاطبان بوده است. کتاب «درد بىخویشتنى» چاپ دههٔ ۶٠ که در باب مفهوم ازخودبیگانگى در فلسفهٔ غرب است، کتاب «افسانهٔ اسطوره» دربارهٔ افسانهشناسى، کتاب «از این لحاظ» که شامل مجموعه مقدمههاى نگاشتهشدهٔ توسط وی بر ترجمههایش است، از جمله آثار تألیفی وی است.
تألیف کتاب «مستطاب آشپزى، از سیر تا پیاز» که هشت سال وقت او همسرش، زندهیاد فهیمه راستکار، را به خود اختصاص داد، و بنا بر پیشنهاد زندهیاد محمد زهرایی به تولید و نگارش آن دست زدند، موجب شد نام آن دو در فهرست حاملان میراث ناملموس (نادرهکاران) تحت عنوان «گنجینهٔ زندهٔ بشرى»، در تاریخ ۱۰ مرداد ماه ۱۳۹۶ به ثبت برسد.
نجف دریابندری در زمینهٔ ترجمهٔ متون نظری و فلسفی، مترجمی دقیق و توانمند بود. لذا با سیر تفکر منسجم و منظم خود، با مهارت علمی، در انتخاب آثار اندیشمندان جهان، موفقتر از تمامی مترجمان معاصر عمل کرده است.
او بیش از چهل اثر مکتوب ترجمهای و تألیفی و تعداد کثیری نقدهای ارزشمند در ساحتهای هنری، بهویژه نمایشها و فیلمها، از خود بر جای گذاشته است.۱
در میان فارسینویسان ادیب، که شاید استحقاق تمجید بعد از علیاکبر دهخدا، خالق «چرندوپرند»، و لغتدان کبیر را داشته باشند، نجف دریابندری است که نثرش آمیخته به طنز شکلی و معنایی است و حتی از مجموعه امتیازات متون «چرندوپرند» دامنهای گستردهتر و گونهگونتر، در کتابت و گفتارها دارد. نثر موّاج و همگون با بیان لفظی شخصیتهای هر قصه، حتی به کتابهای سنگین مانند «تاریخ فلسفهٔ غرب» اثر برتراند راسل، «متفکران روس» اثر آیزایا برلین، و به رمانهای همینگوی، فاکنر، مارک تواین، دکتروف، کازوئو ایشیگورو و حتی به کتاب «مستطاب آشپزى، از سیر تا پیاز»، «چنین کنند بزرگان»، «بهعبارتی دیگر» و… تسری داشته است.
نجف دریابندری جزو کسانی بود که بابت مخالفت خود با هر پدیدهٔ نگارشی، دلایل زیباییشناسانه و علمی لغوی، ساختارهای بیانی و مهمتر از همه اثرگذاری در مخاطبان را مصرانه ارائه میکرد، حتی به قیمت جلب دشمنی با خود. مثلاً وی سبکوسیاق ترجمههای احمد شاملو را نمیپسندید! بهنظر او شاملو در اصالت اثر دست میبرد و خود را آزاد گذاشته بود. نجف دریابندری این کار را ترجمه نمیدانست. در حالیکه نگاه وی نسبت به نوشتههای ذبیحاله منصوری، که ذیل عنوان «مترجم» آثار خود را منتشر میکرد، با وجود مشابهت با عملکرد احمد شاملو در ترجمه، متفاوت و تجلیلآمیز بود. دریابندری دلیل این امر را قریحه و استعداد ذبیحاله منصوری میدانست که موجب شده بود هزاران هزار کتابخوان با مطالعهٔ قصههای وی که عنوان ترجمه داشت، لکن «اقتباس و تألیف و ترجمه» بود، جلب او شوند. دریابندری در اینباره میگفت: «مهم نیست که ذبیحاله منصوری نام مترجم را بر خود میگذارد، مهم این است که هزاران نفر را کتابخوان کرده است.»
اعتنای وافر نجف دریابندری، با وجود کارهای ترجمهای فاخر، به استقبال عامهٔ مردم از کتاب، داستان، نمایش و فیلم، ناشی از آن بود که بهگفتهٔ خودش او مقدمات زبان انگلیسی را از داخل سینماها و فیلمهای بهنمایش گذاشتهشده (هفتهای سه فیلم) در آبادان فرا گرفته بود. بدان معنا که عنوان میکرد: «ترجمه علم نیست، عمل است.»
دریابندری با نثری خلاقانه و احاطه بر علم کلام در هر دو زبان انگلیسی و فارسی، تمام ظرافتهای بالقوهای را که در فارسی قدیم و معاصر وجود داشت، بالفعل کرد. استعداد شگرف او در انتخاب لغات و اصطلاحات معادل مطلوب، موجب شد که ما با تنوع باورنکردنیای از انواع ترجمهها بهدست وی آشنا شویم. او حتی در حیطهٔ سینما، در ترجمهٔ متون فیلمهای اینگمار برگمان که با نگرههای فلسفی شخصی فیلمساز تبیین شده بودند، شیوایی وافری را برای مخاطبان متجلی کرد.
تا این تاریخ، حداقل پنج نسل بابت آثار ماندگاری که بهوجود آورده، به نجف دریابندری مدیوناند. وی هر دو زبان مبدأ و مقصد را بهخوبی میشناخت، بدین سبب قادر بود متن هر اثر مکتوبی را با ظرافتهایی که بدیع مینمودند، به فارسی برگرداند.
او میدانست که چگونه ظرافتهای متن مبدأ را شناسایی کند و در مقابل، ظرافتهای نگارشی در زبان فارسی را اعمال کند. اینجانب در مصاحبهای، سؤالات بسیاری را با نجف دریابندری مطرح و پاسخهای ویژهای را از وی دریافت کردهام. از آنجایی که طرح تمامی مباحث و پرسشها در این محدوده امکانپذیر نیست، ترجیحاً به برخی از پاسخهای ایشان بهعنوان نظریه اکتفا میکنم، تا مورد استفادهٔ مخاطبان این مقاله واقع شود.
* * * * *
اینکه ترجمه «فن» است یا «هنر»، ترجمه میتواند بهصورت یک کار مکانیکی شروع شود، اما هر چه از این کار مکانیکی فاصله بگیرد، بیشتر وارد زمینهٔ آفرینش هنری میشود. اگر منظور از هنر همان آفرینش باشد، بله، ترجمه میتواند «هنر» باشد؛ هنرِ انتخاب لحن مناسب، واژهٔ مناسب، ساختار دستوری موجه، شناخت عناصر ترکیبی و جزئی یک داستان و شناخت این عناصر در یک پیِس یا فیلمنامه. ترجمه، یکی از شاخههای ادبیات است و ادبیات هم یکی از هنرهای هفتگانه است (موسیقی، تئاتر، ادبیات، رقص، نقاشی، پیکرسازی و بالاخره سینما)، لذا ترجمه میتواند اثری هنری باشد، میتواند نباشد.
وجه مثبت آن در گرایش به مقولهٔ هنر، همان ویژگیهایی است که پیش از این ذکر شد. بنابراین نیاز است که بدانیم «مترجم هنرمند» چه کسی است؟
مترجم هنرمند کسی است که بتواند یک متن را بهصورتی ترجمه کند که خود نویسندهٔ اصلی، اگر با مترجم میبود، آن متن را به همان صورتی که ترجمه در حال نگارش است، مینوشت؛ مثلاً شکسپیر را تصور کنیم که «هملت» را به فارسی مینویسد. در این حالت، انگار مترجم ترجمهٔ هملت را از روی دست شکسپیر دیکتهنویسی کرده است. مشکل در آن است که تصورِ شکسپیرِ فارسیزبان، همان فن یا هنر است. ترجمه کاری است که انسان با آموزش منظم با غیرمنظم یاد میگیرد. از راه آزمون و خطا، به مانند ساز زدن و دوچرخهسواری. تعریف اینکه ساززنی و دوچرخهسواری چیست، کار انجامدهندهٔ آن نیست که پاسخ دهد. چون تعریف یک کار با انجام آن کار از یک مقوله نیستند. بنابراین دانش ترجمه را باید در خود ترجمه و آثاری که ترجمه شدهاند، سراغ گرفت، نه در نظراتی که من یا دیگری راجع به ترجمه میدهیم.
نتیجهٔ این مبحث آن است که یک ترجمهٔ هنرمندانه ویژگیهایی دارد که میتوان آنها را برشمرد: اولاً، خواننده احساس کند که با نثر خاصی توسط مترجم روبهروست که برای نقل داستان قهرمانان کتاب، بهسیلهٔ آن نثر، شخصیت و عواطف و فضای آن قصه دقیقاً پردازش شدهاند. ثانیاً، اگر این کار انجام شود، یعنی نثر مقتضی در ترجمه انتخاب شود، آن کار ترجمهای شایسته و هنری میشود. اما ممکن است این کوشش در مواردی غلط انجام شود. ثالثاً، زبان ویژهای که برای ترجمه انتخاب میشود، نباید «بیریشه» و «مندرآوردی» باشد. (بیپدرومادر نباشد!) خواننده باید ریشههایش را تشخیص بدهد. چه در ادبیات کلاسیک فارسی باشد، چه در زبان داستانسرایی قدیم. مثلاً محمد قاضی زبان ترجمهای «دُن کیشوت» را ملهم از قصههای افسانهٔ «حسین کُرد شبستری» و «امیرارسلان نامدار» انتخاب کرده است. رابعاً، سبک یا لحن بیانی که مترجم انتخاب میکند، باید آنچنان حسابشده کار شود که به فراخور تمام اجزاء داستان، مانند انواع شخصیتها و روایت، در سراسر داستان با قوت تمام تداوم داشته باشد. بهنظر من، اینها مشخصات یک کار هنری در ترجمه است، مشروط بر آنکه ساختار زبانِ بهکار گرفتهشده در زبان مبدأ (داستان اصلی) را هم بشناسیم تا بتوانیم مترادفسازی کنیم.
* * * * *
نجف دريابندری، بهمثابهٔ «باد صبا»۲ بود و همچنان سيطرهٔ خود را بر ساحتِ فضای ادبی ايران حفظ خواهد کرد. بدان معنا که آثارش همچنان چاپ و منتشرخواهند شد. تابستان پيش رو (۱۳۹۹)، شاهد چاپ هشت نمايشنامه از ساموئل بکت و داستانهای کوتاهی از ارنست همينگوی خواهيم بود. روحش شاد.
عباس بابویهى
۱۳۹۹/۲/۲۴
۱ آثار ترجمهشده توسط نجف دریابندری به ترتیب الفبا:
آخر بازی (ساموئل بکت) – آنتیگونه (سوفوکل) – افسانهٔ دولت (ارنست کاسیرر) – بازماندهٔ روز (کازو ایشیگورو) – برفهای کلیمانجارو (ارنست همینگوی) – بیلی باتگیت (ادگار لورنس دکتروف) – بیگانهای در دهکده (مارک تواین) – پیامبر و دیوانه (جبران خلیل جبران) – پیرمرد و دریا (ارنست همینگوی) – تاریخ روسیهٔ شوروی، انقلاب بلشویکی (ادوارد هلت کار) – تاریخ سینما (آرتور نایت) – تاریخ فلسفهٔ غرب (برتراند راسل) – چنین کنند بزرگان (ویل کاپی) – خانهٔ برناردا آلبا (فدریکو گارسیا لورکا) – در انتظار گودو (ساموئل بکت) – رگتایم (ادگار لورنس دکتروف) – سرگذشت هاکلبری فین (مارک تواین) – عرفان و منطق (برتراند راسل) – فلسفهٔ روشناندیشی (ارنست کاسیرر) – قدرت (برتراند راسل) – قضیهٔ رابرت اوپنهایمر (هاینار کیپهارت) – کلیها (هیلری استنیلند) – گوربهگور (ویلیام فاکنر) – ماجراهای هاکلبری فین (مارک تواین) – متفکران روس (آیزایا برلین) – مجموعهٔ ۸۲ داستان کوتاه (ارنست همینگوی) – معنی هنر (هربرت رید) – وداع با اسلحه (ارنست همینگوی) – یک گل سرخ برای امیلی (ویلیام فاکنر)
تألیفات: «از این لحاظ»، «افسانهٔ اسطوره»، «بهعبارت دیگر»، «درد بیخویشتنی»، «در عین حال»، «مستطاب آشپزی»
۲اشاره به فیلم باد صبا (به انگلیسی: The Lovers’ Wind) یا باد عاشقان که فیلم مستندی است دربارهٔ طبیعت و مردم ایران ساختهٔ آلبر لاموریس در سال ۱۹۶۹ (۱۳۴۷ خورشیدی)